|| برادر یاسر ||

|| برادر یاسر ||

مَرد ؟
فقط اونایی که قطعه شهدای بهشت زهرا(س)
آروم خوابیدن ..
.
قطعه٢٩، ردیف٢٢، شماره٧
#شهید_سهراب_عیسی_پور
#خالق_تکنیک_های_ببر_خونین
#استاد_کونگ_فو_توآ
#kung_fu_toa
.
صفحه اینستاگرام :
baradaryasser@

۳ مطلب با موضوع «شب قدر» ثبت شده است

شهید عیسی پور پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی غرق در ماتم و عزا شد.

بسیار بی تاب بود.

به دوستان نزدیک خویش سفارش می کرد دعا کنند تا او هم به امام شهدا بپیوندد.

عاقبت در شب قدر بیست و سوم رمضان به جمع یاران سفر کرده خویش شتافت و رو سپید دوران شد.

.

در بیمارستان بقیه‌الله بستری شده بود. دو شب بود که به خاطر مراقبت از استاد نخوابیده بودم. آن شب از فرط خستگی بیهوش شده بودم که نیمه شب با صدای گریه‌های استاد بیدار شدم.

.

از حرف‌هایی که بینمان رد و بدل شد، ذهنم را خواند. گفت: «به خدا از مردن نمی‌ترسم. دارم از این می‌سوزم که این همه تو جبهه بودم مثل «مرد» شهید نشدم، حالا باید مثل «پیرمردا» تو رختخواب بمیرم.»

.

تقویمم رو گرفت و خندید و گفت: «برای مکان مردنمون درست حسابی دعا نکردیم این شد،حداقل زمانش رو از قبل انتخاب کنیم، شاید فرجی شد.»

.

به شوخی گفتم: «استاد، تو رو خدا توی عید نباشه یه وقت!» خندید و گفت:«نه بابا، عید بچه‌ها رو خراب نمی‌کنم.»

.

شاید آن شب، توی تقویم، شب قدر را انتخاب کرده بود که در آن شب نورانی، روحش به آسمان پر کشید ..

.

#شهادت_٢٣_رمضان

#شب_قدر

#التماس_دعا_فرج 

#التماس_دعا_شهادت 

#شهدا_گاهی_نگاهی

#شهید_شهیدت_میکند

#شهید_سهراب_عیسی_پور

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۲۴
برادر یاسر

🌷طرح مهمانی خدا با شهدا🌷


سعی کنیم در این ماه مبارک رمضان به یاد یک #شهید

 تمام اعمال (ثواب ذکر ها و تلاوت قرآن و..) به روحشان هدیه کنیم

تا شفیع ما در این دنیا و آخرت باشند.

.

فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾

.

پس [شکوهمند و] پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست و به سوى اوست که بازگردانیده مى ‏شوید (۸۳)

.

#شهید_سهراب_عیسی_پور 

#مزار_شهید_سهراب_عیسی_پور

#رفیق_شهیدم 

#ماه_رمضان

#سوره_یاسین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۴۲
برادر یاسر

در بیمارستان بقیه‌الله بستری شده بود. دو شب بود که به خاطر مراقبت از استاد نخوابیده بودم. آن شب از فرط خستگی بیهوش شده بودم که نیمه شب با صدای گریه‌های استاد بیدار شدم.

.

از حرف‌هایی که بینمان رد و بدل شد، ذهنم را خواند. گفت: «به خدا از مردن نمی‌ترسم. دارم از این می‌سوزم که این همه تو جبهه بودم مثل «مرد» شهید نشدم، حالا باید مثل «پیرمردا» تو رختخواب بمیرم.»

.

تقویمم رو گرفت و خندید و گفت: «برای مکان مردنمون درست حسابی دعا نکردیم این شد،حداقل زمانش رو از قبل انتخاب کنیم، شاید فرجی شد.»

.

به شوخی گفتم: «استاد، تو رو خدا توی عید نباشه یه وقت!» خندید و گفت:«نه بابا، عید بچه‌ها رو خراب نمی‌کنم.»

.

شاید آن شب، توی تقویم، شب قدر را انتخاب کرده بود که در آن شب نورانی، روحش به آسمان پر کشید ..

.

#شب_قدر

#شهادت_٢٣_رمضان

#شهید_سهراب_عیسی_پور

#kung_fu_toa

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۰۲
برادر یاسر